البته شیرین «دختری با روبان سفید» نوجوان نیست. دختری هشت ساله است که مژگان کلهر خیلی دوستش دارد! انتشار این رمان بهانهای به دست ما داد که به سراغ نویسندهاش برویم و در بارة «دختری با روبان سفید» و بعضی از تجربههای نویسندگی حرف بزنیم.
نوشتن از چه زمانی برایتان جدی شد؟
از سال ۶۷ نوشتن را جدی گرفتم و اولین چیزی که نوشتم نه شعر بود و نه داستان! برای مسابقة خبرنگار افتخاری مجلة «سروش نوجوان»، یک گزارش دربارة یک پیرزن نوشتم که در اتوبوس با او مصاحبه کرده بودم. به خاطر همین گزارش به عنوان خبرنگار افتخاری «سروش نوجوان» انتخاب شدم.از سال ۶۸ هم وارد کار حرفهای شدم.
تجربه رمان نویسی لذت بخشتر است یا نوشتن داستان کوتاه؟
رمان، نویسنده را خیلی درگیر میکند. برای رمان نویسی باید یک نقشة کلی کشید و کمکم جلو رفت، اما داستان کوتاه وقت کمتری میبرد. برای نوشتن «دختری با روبان سفید» چند ماه به شخصیتها فکر کردم و با آنها درگیر بودم. همین درگیری برایم لذت بخش بود. اگر دوباره فرصتش پیش بیاید، دوست دارم باز هم رمان نویسی را تجربه کنم.
چه قدر از آدمهای اطرافتان برای نوشتن «دختری با روبان سفید» وام گرفتید؟ اصلاً شخصیتهای کتاب شبیه آدمهای دور و برتان هستند؟
بله، شبیه هستند. مثلاً احترام خانم، پیرزنی که در این کتاب هست از نظر خصوصیات اخلاقی تا حدودی شبیه مادربزرگ خودم است. کمی هم شبیه یکی از آشناهای فامیل!
با توجه به اینکه ویرایش هم میکنید، چند بار کتابتان را بازنویسی کردید؟
راستش اصلاً از دید ویراستاری به کتاب خودم نگاه نکردم. دوست ندارم وقتی مینویسم از نظر ویرایشی درگیر جملهها شوم و کار خودم را ویرایش کنم.البته کتاب را دو، سه باری بازنویسی کردم. نظر دیگران هم در این بازنویسیها نقش داشت. ناشر کتاب، یعنی کانون، نظرهایی داد که باعث شد درباره بعضی از شخصیتها تجدید نظر کنم.
مثلاً؟
سیم زار بانو شخصیتی بود که اول حرف میزد، اما در بازنویسی نهایی دیالوگها را حذف کردم و سیم زار بانو تبدیل به شخصیتی شد که بر اثر آتش سوزی میترسد و دیگر حرف نمیزند؛ به جایش از ایما و اشاره استفاده میکند.
در روند نویسندگیتان چیزی هست که اگر مثل احترام خانم امکان بازگشت به گذشته را پیدا کنید، عوضش کنید؟
دوست دارم برگردم عقب و بیشتر بنویسم. شاید دیگر ویرایش هم نکنم! در دورهای خیلی درگیر کار ویرایش شدم. دوست دارم فرصتی پیش بیاید و به جای ویراستاری، بیشتر بنویسم. شاید اگر برگردم عقب، بعضی از کارهایم را هم اصلاً چاپ نکنم!
نویسندهای بوده که آثار او روی نوشتن شما اثر گذاشته باشد؟
نویسندههای زیادی هستند. اما الان که فکر میکنم، میتوانم از ناتالیا گینزبورگ نام ببرم؛ نویسندهای که فضای کارهایش را خیلی دوست دارم.در دورة نوجوانی هم صمد بهرنگی را خیلی دوست داشتم و تمام آثار او را خواندهام؛ مثل «اولدوز و کلاغها» که ماجراهایش را بارها خواندهام.